۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه

مطالب من ورگهای ور قلمبیده

چند روزیست که بیشتر وقت دارم  که این وبلاگ را به روز کنم.چند مطلبی که در روزهای گذشته نوشتم باعث شده چند نفر از خوانندگان نظراتشان را بنویسند.تعداد انگشت شماری به بنده فحش های رکیک دادند که  منتشرشان نکردم.اما خواندنشان مرا به این فکر انداخت که چقدر در عرض این چند سال مردم سرزمین ام سطحی نگر شده اند!مثلا در رابطه با مطلب نامه ای به میر اسماعیل موسوی کسی نوشته است که من یک هنرپیشه درجه سه هستم وحق ندارم پیرامون جنبش سبز از خودم طنز در کنم!واینکه چرا در آن مطلب به مردم ایران کنایه زدم .اول اینکه برایم جالب است که با گذشت چند سال از پخش سریال شبهای برره هنوز مردم از تکیه کلام ها وواژه های آن در مکتوباتشان هم استفاده میکنند و بعد اینکه نازنین یادت باشد که اگر کسی بقول شما خارج نشین شد دلیلی بر عدم آشنایی با شرایط روز ایران نیست. این ذهنیت که شکم ما سیر است و از سر شکم سیری حرفی میزنیم تصوری غلط و بدور از انصاف است. یادتان باشد که اگر اینگونه بود که کاری نداشتیم که اصلا حرف بزنیم.مانند بقیه که کارشان را میکنند وبرای اینکه بتوانند لااقل سالی یک بار به ایران بروند وبیایند خفقان میگرفتیم.کنسرتهای غیر سیاسی میرفتیم / شبکه ی بشکن وبالا انداز تاسیس میکردیم /وبا اشخاص مشکل دار رفت وآمد نمیکردیم و... در عوض سالی یکبار را می امدیم ایران وفرحزاد کبابمان را میخوردیم وزعفران وزرشک سوغات می آوردیم .اگرهم خارج نشین شدیم دلیلش عدم امنیتی بودکه ما بخاطرش مجبور تکرار میکنم مجبور به ترک وطن شدیم. نه گردش در دیزنی لند وقمار در لاس وگاس و عکس گرفتن کنار ساحل سانتامونیکا.دوم اینکه عزیز جان که رگ گردنت برای موسوی وکروبی ورقلمبیده /من که از ایشان دفاع کردم.اما در قالب طنز. از این گذشته آیا طی این سالها فقط به موسوی و کروبی ستم روا شده؟همه زندانها خالی از فعالین سیاسی است وفقط این دو نفر در حصر خانگی اند؟نکته بعدی اینکه طاقت انتقاد داشته باشیم.طرفداری کورکورانه از شخص یا اشخاص یا حزب ودسته ما را بجایی نمیرساند.فرق تو با آآن فرد بسیجی که به خانواده هاشمی در شاه عبدالعظیم فحش داد و توهین کرد در کجاست؟امروز صبح گوینده برنامه صبحگاهی رادیوی لس آنجلس تلفن کارشناسی  که از جمهوری خواهان انتقاد میکرد را قطع کردومتعاقبش تلفن های منتقدین به این رفتار راچون خودش از طرفداران جمهوریخواهان است.پس حق بدهیم به آن بسیجی که میگوید حزب فقط حزب الله.ما میتوانیم حزب الهی باشیم یا شاه الهی یا سبز الهی.اما در خصوص مطلب آقای وثوقی عارضم که طرف  ومنظور سخن اینجانب عزیزان ممیزی در صدای آمریکا بود .آنهایی که مورا از ماست میکشند وتک تک خبرها را بنا به مصلحت کوتاه وبلند میکنند وباز هم به صلاح دید از شر پخش خبری مهم میگذرند .یعنی کسی نبود که بر اشتباه سهوی یک گزارشگر نظارت کند؟جمله او پس ازبازی در هشتاد فیلم سی سال گذشته را در سلامت زندگی کرده چه معنایی غیر از آنچه که من نوشتم دارد.بعضی ها برایم نوشتند که منظور گزارشگر این بوده که ایشان سلامت جسمانی دارند.خب نمیشد برای مثال گفت"بهروز وثوقی که پیش از انقلاب در هشتاد فیلم بازی کرده /پس از گذشت سی سال ودر هفتاد سالگی از سلامت کامل برخورداراست وچون گذشته سرشار از انرژی وخلاقیت مشغول ایفای نقش در فیلم قبادیست"؟ اینکه نوشتم سطحی نگر شده ایم به همین دلیل بود.ابراز خوشحالی بنده  از حضور آقای وثوقی( که از نادر بازیگران ایران است وسالها دور از حرفه اصلی   روزگار گذرانده)را ندید وبخش دیگر  که تایید بخش اول سخنم بود را متوجه شدید؟بیائیم کمی به رگهای غیرت حساسمان ورزش بدهیم که با شنیدن یا خواندن مطلبی بیخود ورقلمبیده نشود.

۱ نظر:

محمدعلی گفت...

مرسی که نوشتید جوابم رو...
ولی قصد بنده طرفداری از شخص نبود بلکه رگم با خوندن این بخش ور قلمبید:
"مگه نمیدونستی که مردم مبارز این روزها سخت گرفتار برگزاری مراسم نوروزن ونیستن که بیان تو مراسمت شرکت کنن؟مگه نمیدونستی که مردم سخت گرفتار تحریم اخراجی های 3 هستن و دارن از جدایی نادر از سیمین حمایت میکنن"
که به نظرم توهین به مردم ایران بود و بنده کاملا با شما در عدم طرفداری کورکورانه موافقم...
شاد باشید...