۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

عصرانه وشیون واخوان ثالث


سال 1368 که برنامه ی عصرانه حسابی گرفته بود تصمیم گرفتیم برای شب یلدا برنامه رو از رشت بریم.داریوش کاردان - مرحوم مهرداد خسروی - داود جمشیدی -اردشیر تفقد راد -امیر نصیبی پور و من تپیدیم تو یکی از پاترولهای سازمان ورفتیم رشت.موضوع برنامه روهم گذاشتیم مهمانی .اولین جایی که رفتیم خونه مرحوم شیون فومنی بود.شیون مثل همیشه با رویی باز ازما استقبال کردیم و کلی کمکمون کرد که مهمونهای برنامه رو پیدا کنیم و باهاشون قرار مدار گفتگو بذاریم.در آخر یادمون اومد که یادمون رفته دوربین باخودمون ببریم که دست کم عکس یادگاری بگیریم.شیون از تو آلبومش یه عکس در ورد و به رسم یادگار مطلبی هم برام پشتش نوشت.عکس زیبایی از خودش و مهدی اخوان ثالث.دیروز سالمرگ اخوان بود.شیون هم شهریور از دنیا رفت ومن دوست خوبی رو از دست دادم.یاد جفتشون گرامی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۸, یکشنبه

حراست صدا وسیما شعبه واشینگتن

استعفاء نامه سیاوش آذری مرا بر آن داشت تا مطلبی که مدتیست ذهنم را مشغول کرده  بنویسم وآن چیزی نیست جز جایگاه برنامه سازان رادیو وتلویزیون چه در ایران وچه در خارج از کشور.تا جایی که به یاد دارم و در طول بیست سال کار در صدا وسیمای  جمهوری اسلامی ایران همواره عده ای که هیچ تخصص و پشتوانه ای در امور برنامه سازی وسایرموارد نداشته اند به عنوان مدیر وسر دبیر و تهیه کننده وکارگردان و..... بخاطر بستگی و وابستگی به آخوندی یا نهادی از جمله بسیج و اطلاعات به سازمان تزریق شده ورفته رفته جایگزین برنامه سازان ومدیران باسابقه شدند.این اتفاق البته در سایر مراکز دولتی نیز افتاد.برای مثال آقای علی منتظری که در علوم آزمایشگاهی تخصص داشت سالها به عنوان ریاست مرکز هنرهای نمایشی فعالیت میکرد.با مراجعه به تحصیلات مدیران در مراکز مختلف هنری وغیر هنری با این مسئله مواجه خواهید شد.آخرین نمونه اش همین خانمی است که مترجم سازمان میراث فرهنگی بوده و هم اکنون بعنوان ریاست این سازمان معرفی شده است.یا آقای محمدرضا جعفری جلوه هم گویا لیسانس فیزیک دارند حدود ده سالی مدیر واحد نمایش رادیو بود وبعد هم مدیر شبکه های مختلف سیما وبعد معاونت سینمایی وزارت ارشاد وهم اکنون هم یکی از اعضاء اتاق فکر سازمان صدا وسیمادر امور برنامه سازی.از این دست آدم در پست های کلیدی در نظام جمهوری اسلامی کم نداریم.برمیگردم به حوزه ای که سالها کار کرده ام یعنی رادیو وتلویزیون. نکته ای را که ذکر کردم باعث آن شد که همانگونه که آقایان و خانمهای وابسته وپیوسته اندک اندک ورفته رفته وارد گود شوند قدیمی ها وکاربلد ها کارشان را رها کنند ویا تن به بازنشستگی پیش ازموید بدهند وبروند دنبال کارشان.این وضعیت کار رسانه ای صدایی وتصویری در ایران است.اما جالب اینست که همین وضعیت در کار رادیو وتلویزیون در خارج از کشور هم مشاهده میشود.در خارج از ایران بر خلاف ایران که بغییر از صدا وسیما که دولتی است وطبق قانون اساسی هیچ شبکه غیر دولتی حق فعالیت ندارد /هم رسانه های صوتی-تصویری دولتی وجود دارد هم غیر دولتی. تلویزیون ها ورادیو های غیر دولتی (البته درگروه ایرانیان) خود به دو گروه سیاسی وغیر سیاسی تقسیم میگردند.شبکه های غیر سیاسی که از صبح سحر تا بوق شب یا موسیقی بشکن و بالا بنداز پخش میکنند یا تبلیغ انواع محصولات لاغری وتقویت جنسی ورستوران ومواد غذایی .بقول دوستی انگار که تمام خارج نشینان فقط یا در گیر شکمشان هستند ویا زیر شکمشان.شبکه های سیاسی هم در یک توهم اساسی بدنبال جنبشهایی سرآبگونه اند وسی واندی سال است که حرفهای تکراریشان را باز تکرار میکنند.بهرحال این دو گروه هم شبکه هایشان را بمثابه سوپرمارکت اداره میکنند ووقتی به سابقه مدیرانشان نگاه میکنی متوجه همان نکته ای میشوی که در سوابق مدیران وبرنامه سازان ایران دیده میشود.ازخانم پرستاری که کار پرستاریش ول کرده وشبکه ای تلویزیونی درست کرده تا آقایی که کارش برگزاری کنسرت  برای خوانندگان بوده در این لیست بلند بالا جای دارند.حال میرسیم به تنها رسانه صوتی-تصویری دولتی در آمریکا که نامش هم اتفاقا صدای آمریکاست.در این رسانه دولتی هم کار بدین منوال است.حدود دویست واندی آدم برای هفت ساعت برنامه در حال تلاشند که تعداد آدمهای حرفه ایشان به تعداد انگشتهای دست هم نیست.در این رسانه مهم هم همان سیاستی اعمال میشود که در رادیو تلویزیون ایران بچشم میخورد.ایجاد شرایطی که قدیمی ها چون احمدرضا بهارلو (که خود پایه گذار این سیستم عرض وطویل است)تن به بازنشستگی دهند یا چون سیاوش آذری تن به استعفاء.جذب گویندگان و مجریانی که هیچ سابقه ای جز کار فروشندگی در فلان فروشگاه زنجیره ای یا مشاغلی از این دست را نداشته اند وجایگزینی آنها بجای مجریان توانایی که این روزها یا دقیقه های برنامه هایشان کم شده یا به گرفتن گزارشهای سه دقیقه ای مجبورند حاصل تلاشهای بی وقفه کسی است که به گفته همکارانش سالها پیش در آرزوی گرفتن سمت نامه رسانی آمد وامروز سردبیر اول بخش فارسی صدای آمریکاست.از استخدام فلان کارمند پرس تی وی تا فلان وبلاگ نویسی که خوانندگان وبلاگش درحدواندازه دوستان واقوامش خلاصه میشد وفلان مبارز نستوه وزندانی کشیده (که فقط زندان کشیده وهیچ سابقه ای در کار رسانه ای ندارد)وآن یکی دانشجوی دستگیر شده که بعد معلوم شد که فقط دیپلم دارد حاصل کارنامه درخشان این مدیریت مدبر است که به گفته آقای آذری آقای اوباما گفتگو با بی بی سی را به گفتگو با صدای کشور خودش ترجیح میدهد.ممنوع الکاری/ممنوع التصویری وممنوع الصدایی فقط شامل حال عوامل وکارکنان رادیو تلویزیون وسینما وتاتر ایران نیست.همین جا در آمریکا وپایتخت اش هم گویا حراست ارشاد وسازمان صدا وسیما شعبه دایر کرده است.در این جا هم جاها عوض میشوند.دست اند کاران حرفه ای یا خانه نشین میشوند یا به نوشتن مطالبی بصورت پراکنده در هفته نامه یا ماهنامه ویا فصلنامه ای دل خوش میکنندویامجبوربه کار در رستوران و فروشگاه و غیره.وفروشنده ها ی فروشگاهها و رستورانها به عنوان گوینده ومجری وبرنامه ساز مشغول بکار در رسانه های صوتی وتصویری.هرچه فکر میکنم که این دستوالعمل مشابه در دو کشور /یکی شهره به دیکتاتوری ورانت خواری وپارتی بازی ودیگری دمکراسی خواه ومتجدد وآزاد از کجا صادر شده راه بجایی نمیبرم.شما چطور؟

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

هیچ کجای دنیا امن نیست

چند وقت پیش در یک سوپرمارکت ودر لس نجلس شخصی جلوی من را گرفت واسمم را صدا کرد.گفتم کجا خدمتتون بودم؟گفت من رفیق بازجوی پرونده ات تو حراست سازمان صدا و سیمام!گفتم آمریکا چکار میکنی؟گفت گرین کارت برنده شدم.گفتم شغلت چیه؟گفت اینجا کاری ندارم.تو ایران ساختمان سازی دارم وهر شش ماه یکبار میرم ایران وپول میارم.گفتم اینبار که رفتی سلام منو به بازجوم برسان.گفت حتما.بعد باخودم فکر کردم که حتی در آمریکاهم با وجود تمام بگیرو ببندها دوستان چقدر راحت آمد ورفت میکنند واحتمالا باز هم مراقب کارهای ما هستند.اوایل وبعد دستگیری امیرفرشاد ابراهیمی در ترکیه که اگر تلاشهای دوست عزیزم دکتر علیرضا نوری زاده نبود هماکنون در تهران میبایست باشد فکرمیکردم فقط ترکیه برای پناهندگان ومخالفین دولت ایران نا امن است.اما خبر دستگیری آرش فخرآور در فرانسه وانتقالش با ماشین سفارت جمهوری اسلامی تا پای هواپیما وبرخورد انروزم با آن آقای محترم قوی هیکل در فروشگاه مرا به این فکر انداخت که گویا هیچ کجای دنیا امن نیست.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

راه حل برای حفظ دین


امروز در خبری در سایت تابناک که آن هم  از سایت شیعه نیوزنقل کرده آمده بود که دختر خانمی بنام سنیت دوجانی که ترک تبار است برای حفظ دین موهای سرش را تراشیده تا بخاطر منع استفاده از حجاب در فرانسه بتواند روسری اش را بردارد .سالهاست که من هم به این فکرم که اگر این اتفاق در ایران بیوفتد وتمامی خانمها ودختر خانمها در یک اقدام جمعی دست به چنین کاری بزنند چه اتفاقی می افتد؟وچه سود و زیانی در این اقدام نهفته است؟
1-بخش عمده ای از پرسنل نیروی انتظامی مبمانند که به چی گیر بدهند.
2-تولیدی های روسری ومقنعه ورشکست میشوند.
3-تیغ نایاب میشود وگران.
4-آرایشگران هم کم کار میشوند.
5-ضرب المثل کچلی که عیب نیست جا می افتد.
6-کارخانه های تولید کننده رنگ مو وشامپو تقریبا ورشکست میشود.
7-شاید کمپینی هم در اینباره راه بیوفتد.
و.....
شاید اگر این مسئله جدی انجام شود یک نافرمانی مدنی لااقل در شهرهای بزرگ برپاگردد .شاید جمعیت نسوان توانستند کاری کنند کارستان

۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

حدیثی از کتاب بحارالانوار


به قول میرزا آقا خان کرمانی:
اگر یک جلد کتاب از 24 جلد کتاب بحار الانوار علامه مجلسی را در هر کشوری انتشار بدهند ، دیگر امید نجات برای آن ملت کم است . حالا تصور کن که هرگاه 24 جلد از این کتاب در میان ملتی منتشر شود !
 محض ازدیاد بصیرت, یکی از حدیث های مهم این بحارالانوار را نقل می کنم .

علی علیه السلام در غزوه صفین ، قصد عبور از نهر فرات را داشت ولی معبرش معلوم نبود . به نصیر بن هلال فرمود برود کنار فرات ، واز طرف من ماهیی به نام کرکره را صدا کن ، و از او محل عبور را بپرس . نصیر اطاعت نمود و بر کنار فرات آمد و فریاد برآورد که یا کرکره ، بالفورهفتاد هزار ماهی سر از آب بیرون آوردند ، لبیک لبیک ، چه می گویی ؟

نصیر جواب داد ، مولایم معبر فرات را می خواهد ، هفتاد هزار ماهی آواز برآوردند که ما همه کرکره نام داریم ، بگو این شرف در حق کدامیک مرحمت شده است تا اطاعت کنیم . نصیر برگشت و ماجرا را به عرض مولایش علی رسانید .

فرمود ، برو کرکرة بن صرصره را بخوان . برگشت و ندا داد . این بار شصت هزار ماهی سر برآوردند که ما کرکرة بن صرصره هستیم ، این عنایت در حق کدام شده است ؟
نصیر برگشت و پرسید . فرمودند ، برو کرکرة بن صرصرة بن غرغره را بخوان . نصیر بازگشت و چنین کرد . این بار پنجاه هزار ماهی و ماجرای پیشین تکرار شد .
برگشت و مولا گفت : برو کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة را بخوان . تا اینکه در دفعه هشتم که فریاد برآورد ، ای کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة ! آن وقت ماهی بسیار بزرگی سر از آب برآورد و قاه قاه خندید که ای نصیر ، به درستی که علی ابن ابیطالب با تو مزاح فرموده است ، زیرا او خودش همه راه های دریا و معبر ها و دجله ها را از ماهیان بهتر میداند ، ولی اینک به او بگو که معبر فرات آنجا است .
نصیر برگشت و صورت حال را عرض کرد . حضرت فرمودند ، آری من به همه راه های آسمانها و زمین آگاهم . پس نصیر صیحه زده غش کرد . و چون به هوش آمد فریاد برآورد ، شهادت میدهم که تو همان خدای واحد قهاری . و آنگاه حضرت فرمود . چون نصیر کافر به خدا شده ، قتلش واجب است . آنگاه شمشیر از غلاف کشید و گردنش را بزد .

۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

نسخه برای دختر خانمهای مجرد

بعضی وقتا از صدا وسیمای عریض و طویله برنامه هایی پخش میشه که آدم میمونه چی بگه!این هم نمونه اش

۱۳۹۰ فروردین ۲۱, یکشنبه

آخرین ماجرای من وبابام

خبر رو مهدی کسائیان بهم داد.خواب بودم که تلفن زنگ زد واونطرف خط مهدی حالم رو پرسید ومن هم گفتم که خوبم.کمی مکث کرد وتسلیت گفت.گفتم بابت چی؟گفت یا خدا نمیدونی؟گفتم چیو؟گفت منو ببخش من فکر کردم میدونی.باز پرسیدم چیو؟گفت کیومرث رفت.خشکم زد.گفتم یعنی چی؟گفت تیتر اول بی بی سی و رادیو فردا وبقیه خبرگزاریهای داخلیه.من فکر کردم میدونی.وبا گفتن خدا منو نبخشه تلفن رو قطع کرد.رفتم سراغ کامپیوترم وروشنش کردم.مهدی راست میگفت.ملک رفته بود.صفحه ی فیس بوک ام پر بود از پیام تسلیت.نمیدونستم باید چه کار کنم.شاید بیشتراز ده بار خبر رو در سایتهای مختلف خوندم.همه یک چیز نوشته بودن .ملک برای همیشه راحت شده بود .این ماههای آخر خیلی رنج میکشید.با ایران تماس گرفتم.کسی نبود که جوابم رو بده.به لیوانی ویسکی پناه بردم.مهدی جدی نیا و زانیار کمانگر همکاران در وین تی وی برای تسلی آمدند.مانده بودم که چطوری باید عزا داری کنم.بیادش ساز زدم.ساز زدم و ساز زدم و بالاخره بغضم ترکید.شب بدی گذشت.بارها ی بار به اینکه برای مراسم تدفین نیستم فکر کردم.عاقبت قانع شدم به اینکه تو هم مثل خیلی های دیگه که میشناسی.اونهاهم برای مرگ عزیزانشون نبودن.شب بدی گذشت.بدتر اینکه فردا باید خودم در بخش خبری این خبر رو اعلام کنم.باید میرفتم.چه کسی بهتر از من بود برای این خبر.مشکی هم نپوشیدم.طبق معمل هروز خبرها رو گفتم تا رسیدم به آخرین خبر که اعلام مرگ ملک بود.با بغض پنهان شده خبر رو گفتم.اما تمام بدنم درد گرفته بود.چرا فکر میکردم کار ساده ایه؟این چند دقیقه سخت ترین لحظات زندگیم بود.انگار یه وزنه چند صد کیلویی روی گردنمه.وقتی قسمتم تموم شده و از پله های استودیوی رویتر بالا میومدم.اشکایم قطع نمیشد بخاطر فشار عصبی که بهم اومده بود.

ملک رو دفن کردن وسهم من از حضور در مراسم پیامی کوتاه بود وقطعه شعری از هادی خرسندی عزیز که توسط دوست خوب وهمکار مهربانم حسین قاسمی وند خونده شد.ملک هم به خیل خفتگان در قطعه هنرمندان پیوست.یکساله که ملک هم پیش دوستاشه که دیگه نیستن.خسرو شکیبایی/هادی اسلامی/شروش خلیلی/مهری مهرنیا /هوشنگ ملک آرا/حسین رحمانی/محمود شهیدی وخیلی های دیگه. شایدم با هادی دارن نمایش کار میکنن.هادی اسلامی همیشه کارگردانشون بود.برو بچه های گروه دوم تاتر ملی خیلی هاشون اون بالان.شاید دارن دوباره حسن سنتوری رو کار میکنن .چقدر دلم میخواست منم اون بالا بودم و باهاشون تاتر کار میکردم.

                                                             من وبابام 1343

                                                        







۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه

مطالب من ورگهای ور قلمبیده

چند روزیست که بیشتر وقت دارم  که این وبلاگ را به روز کنم.چند مطلبی که در روزهای گذشته نوشتم باعث شده چند نفر از خوانندگان نظراتشان را بنویسند.تعداد انگشت شماری به بنده فحش های رکیک دادند که  منتشرشان نکردم.اما خواندنشان مرا به این فکر انداخت که چقدر در عرض این چند سال مردم سرزمین ام سطحی نگر شده اند!مثلا در رابطه با مطلب نامه ای به میر اسماعیل موسوی کسی نوشته است که من یک هنرپیشه درجه سه هستم وحق ندارم پیرامون جنبش سبز از خودم طنز در کنم!واینکه چرا در آن مطلب به مردم ایران کنایه زدم .اول اینکه برایم جالب است که با گذشت چند سال از پخش سریال شبهای برره هنوز مردم از تکیه کلام ها وواژه های آن در مکتوباتشان هم استفاده میکنند و بعد اینکه نازنین یادت باشد که اگر کسی بقول شما خارج نشین شد دلیلی بر عدم آشنایی با شرایط روز ایران نیست. این ذهنیت که شکم ما سیر است و از سر شکم سیری حرفی میزنیم تصوری غلط و بدور از انصاف است. یادتان باشد که اگر اینگونه بود که کاری نداشتیم که اصلا حرف بزنیم.مانند بقیه که کارشان را میکنند وبرای اینکه بتوانند لااقل سالی یک بار به ایران بروند وبیایند خفقان میگرفتیم.کنسرتهای غیر سیاسی میرفتیم / شبکه ی بشکن وبالا انداز تاسیس میکردیم /وبا اشخاص مشکل دار رفت وآمد نمیکردیم و... در عوض سالی یکبار را می امدیم ایران وفرحزاد کبابمان را میخوردیم وزعفران وزرشک سوغات می آوردیم .اگرهم خارج نشین شدیم دلیلش عدم امنیتی بودکه ما بخاطرش مجبور تکرار میکنم مجبور به ترک وطن شدیم. نه گردش در دیزنی لند وقمار در لاس وگاس و عکس گرفتن کنار ساحل سانتامونیکا.دوم اینکه عزیز جان که رگ گردنت برای موسوی وکروبی ورقلمبیده /من که از ایشان دفاع کردم.اما در قالب طنز. از این گذشته آیا طی این سالها فقط به موسوی و کروبی ستم روا شده؟همه زندانها خالی از فعالین سیاسی است وفقط این دو نفر در حصر خانگی اند؟نکته بعدی اینکه طاقت انتقاد داشته باشیم.طرفداری کورکورانه از شخص یا اشخاص یا حزب ودسته ما را بجایی نمیرساند.فرق تو با آآن فرد بسیجی که به خانواده هاشمی در شاه عبدالعظیم فحش داد و توهین کرد در کجاست؟امروز صبح گوینده برنامه صبحگاهی رادیوی لس آنجلس تلفن کارشناسی  که از جمهوری خواهان انتقاد میکرد را قطع کردومتعاقبش تلفن های منتقدین به این رفتار راچون خودش از طرفداران جمهوریخواهان است.پس حق بدهیم به آن بسیجی که میگوید حزب فقط حزب الله.ما میتوانیم حزب الهی باشیم یا شاه الهی یا سبز الهی.اما در خصوص مطلب آقای وثوقی عارضم که طرف  ومنظور سخن اینجانب عزیزان ممیزی در صدای آمریکا بود .آنهایی که مورا از ماست میکشند وتک تک خبرها را بنا به مصلحت کوتاه وبلند میکنند وباز هم به صلاح دید از شر پخش خبری مهم میگذرند .یعنی کسی نبود که بر اشتباه سهوی یک گزارشگر نظارت کند؟جمله او پس ازبازی در هشتاد فیلم سی سال گذشته را در سلامت زندگی کرده چه معنایی غیر از آنچه که من نوشتم دارد.بعضی ها برایم نوشتند که منظور گزارشگر این بوده که ایشان سلامت جسمانی دارند.خب نمیشد برای مثال گفت"بهروز وثوقی که پیش از انقلاب در هشتاد فیلم بازی کرده /پس از گذشت سی سال ودر هفتاد سالگی از سلامت کامل برخورداراست وچون گذشته سرشار از انرژی وخلاقیت مشغول ایفای نقش در فیلم قبادیست"؟ اینکه نوشتم سطحی نگر شده ایم به همین دلیل بود.ابراز خوشحالی بنده  از حضور آقای وثوقی( که از نادر بازیگران ایران است وسالها دور از حرفه اصلی   روزگار گذرانده)را ندید وبخش دیگر  که تایید بخش اول سخنم بود را متوجه شدید؟بیائیم کمی به رگهای غیرت حساسمان ورزش بدهیم که با شنیدن یا خواندن مطلبی بیخود ورقلمبیده نشود.

۱۳۹۰ فروردین ۱۷, چهارشنبه

زندگی نا سالم بهروز وثوقی!!!

خبر ساخت فیلم آخرین شعر کرگدن به کارگردانی بهمن قبادی را یکماه واندی پیش از دوست خوبم علی پورتاش شنیدم چون علی هم یکی از بازیگران این فیلم است.خبرش را هم در رادیو پس فردا طی مصاحبه ای با علی پخش کردیم.صدای آمریکاهم شب عید یک گزارش از کار که توسط نازی بیگلری خبرنگار بین المللی این رسانه عریض وطویل پخش کرد که برای من جالب بود از دو جهت.یکی اینکه به هر حال گزارش ایشان مفصل بودو تصویری ودیگراینکه شنیدن جمله ای زیبا در توصیف آقای وثوقی!!!
خانم بیگلری در قسمتی از گزارششان در مورد بهروز وثوقی میگویند :
بهروز وثوقی پس از سی سال کار در ایران وبازی دربیش از هشتاد فیلم /سی سال گذشته را در کالیفرنیا/زندگی سالمی را پشت سر گذاشته است.
ابتدا تصور کردم که اشتباه شنیده ام.چند بار گوش کردم .نه درست شنیده بودم.زندگی سالم!!!برداشت من از این جمله این است که چون ایشان در این سی سال کار نکرده زندگی سالمی داشته.پس با این حساب آقای وثوقی دوباره به زنگی نا سالمش برگشته.من که به نوبه خودم از این بابت خوشحالم.امید وارم سایر هنرمندانی که این سالها زندگی سالمی را داشته اند بزودی زندگی نا سالمشان را دوباره شروع کنند.راستی من هم چند سالی است که بازیگری نمیکنم وزندگی سالمی را میگذرانم!!!

۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

مدال درجه یک شجاعت!!!

امروز این خبر بامزه ترین خبری بود که خوندم
احمدی نژاد به امام جمعه ارومیه نشان درجه یک شجاعت را اعطا کرد
اما دلیل این انتخاب برام جلب تر بود
حجت‌الاسلام حسني از پيشگامان مبارزه با رژيم ستم‌شاهي و از مدافعان نظام اسلامي در برابر جريان جريانات منحرف سياسي دهه اول انقلاب در منطقه آذربايجان بود كه در اوايل انقلاب محل اقامت فرزندش "رشيد " كه از اعضاي فدائيان خلق بود را به كميته انقلاب اسلامي اطلاع داد كه در نهايت پسرش پس از محاكمه اعدام شد.

وي در دوران دفاع مقدس نيز در صحنه‌‌ دفاع از اسلام و كيان اسلامي حضور فعال داشت و همچنين از پيشگامان افشاي ماهيت جريان ضد ديني و ضد فرهنگي در دوران موسوم به اصلاحات به حساب مي‌آيد كه همواره مورد هجمه رسانه‌هاي دوم خردادي و وابسته به بيگانگان قرار داشته است.

سال گذشته مدير كل سازمان ميراث فرهنگي آذربايجان غربي از سازمان متبوعش تقاضاي «ثبت معنوي» نام حجت‌الاسلام حسني در فهرست «آثار معنوي» را به عنوان يكي از ميراث فرهنگي ايران خواستار شد.

حجت الاسلام حسني كه نمايندگي مردم اروميه در مجلس شوراي اسلامي را نيز در كارنامه خود دارد، در حال حاضر نماينده ولي فقيه در استان آذربايجان غربي و امام جمعه اروميه است.

نشان شجاعت از نشان‌هاي‌ عمومي است كه بر اساس آئين‌نامه اعطاي نشان‌هاي دولتي به‌ افرادي‌ اعطا مي‌شود كه‌ به‌ واسطه‌ برخورداري‌ از خصيصه‌هاي‌ والاي‌ انساني‌ در جهتي ‌از جهات‌ ذيل‌ موفق‌ گردند: داوطلب‌ شدن‌ در انجام‌ امور دشواري‌ كه‌ براي‌ كشور از حساسيت‌ خاصي‌ برخوردار است، پذيرفتن‌ مأموريت‌هاي‌ خطير دولتي‌ يا وظايف‌ مهم‌ اجتماعي‌ كه‌ با خطرات‌ احتمالي‌ همراه‌ هستند و استفاده‌ بجا و شايسته‌ از مجموعه‌ نيروها و مهارت‌هاي‌ بدني‌ در جهت‌ نيل‌ به‌ هدفي‌ والا.
این هم عکس فرد مذبور

حالا که اینجوره ما هم نشان لیاقت میدیم به ایدی امین
وی سالها رهبر اوگاندا بود وبیش از شش زن وپنجاه چهار فرزند داشت.او علاقه وافری به خوردن گوشت انسان داشت ودر سال 1978 که حکومتش به پایان رسید در کاخش شانزده جسد منجمد وآماده طبخ پیدا شد.ازنکات برجسته ایدی امین این بود که در پی مشاجره با یکی ازمادر زنهایش دستور کشتنش را داد وگوشتش را شخصا تا آخر خورد!!!تعداد کشته شدگان در دوران حکومت وی حدود پانصد هزار نفر است.وی القاب زیادی داشت از جمله   «خداوندگار همه جانداران روی زمین و ماهیان دریاها و فاتح قلمرو امپراتوری بریتانیا در آفریقا و خاصتاً در اوگاندا».
عکس ایشان هم بپیوست درج میشود.
توضیح: سیاه وسفید بودن هر دو عکس اتفاقی است.

۱۳۹۰ فروردین ۱۳, شنبه

نامه ای به مرحوم سید اسماعیل موسوی


درسته که نباید پشت سر مرده حرف زد اما گاهی وقتها اگه حرف نزنی و نگی  نمیشه.آخه عزیز جان این چه وقت مردن بود.این همه سال عمر کردی و گذاشتی گذاشتی درست تو ایام عید عزم رفتن به جهان باقی کردی؟هیچ پیش خودت فکر نکردی که با این کارت چه ضربه مهلکی به جنبش سبز میزنی؟همین جنبشی رو میگم که علی الظاهر پسرت علمدارو سردمدارشه.مگه نمیدونستی که مردم مبارز این روزها سخت گرفتار برگزاری مراسم نوروزن ونیستن که بیان تو مراسمت شرکت کنن؟مگه نمیدونستی که مردم سخت گرفتار تحریم اخراجی های 3 هستن و دارن از جدایی نادر از سیمین حمایت میکنن.ای بابا ...ای بابا...شما دیگه چرا؟اصلا ازتون انتظار نداشتم.شما که سن و سالی ازتون گذشته بودو بقول معروف سردو گرم چشیده روزگار بودین.نمیشد یخورده دندون رو جیگر بذارین و صبر کنین تا جنبش به پیروزی برسه بعد برین که مردم گرفتار نباشن و بتونن تو مراسمت با شکوه حضور پیدا کنن؟
خدا رحمتتون کنه شما پیش خودتون چی خیال کردین؟خیال کردین ملت ایران مثل اون عربهای مصری سوسمار خورن که چهارده_پانزده روز کارو زندگیشون رو ول کنن واستن تو یه میدون تا دیکتاتورشون بره پی کارش؟نه  الهی نور به قبرت بباره.ما همه چیمون رو حساب کتابه.باید وامیستادی تعطیلات تموم بشه /مردم دیدو بازیدشون رو انجام بدن/مازندرانی ها به سریال پایتخت اعتراض کنن/سیزده بدرشون رو برن و به امید پیروزی سبزه گره بزنن/بعد تصمیم به این کار میگرفتی.یا لااقل تو یکی از این سه شنبه های اعتراضی دست به این عمل میزدی.یا وامیستادی تکلیف پسرت معلوم بشه واز حبس خلاصی پیدا کنه بعد.خدا هرچی خاکته عمر زنده ها کنه!!!

۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

وودی آلن نوازنده

اینهم کلارینت زدن وودی آلن نویسنده وکارگردان محبوب من

۱۳۹۰ فروردین ۹, سه‌شنبه

خواب تاتر ومحمد ورشوچی


دیشب تا خود صبح خواب دیدم که دارم تمرین تاتر میکنم.حمید امجد کارگردان بود. کیومرث وارژنگ امیر فضلی و پانته آ پهرام هم بودنند.محمد رحمانیان هم آمده بود سر تمرین.حمید همش غرولند میکرد که چرا کار پیش نمیره.من وبقیه نمیدونم چرا هی تلاش میکردیم ونمیشد. صبح که از خواب پاشدم فهمیدم آمریکام وگویا تاتر رو باید فقط تو خواب ببینم .بعد هم به کیومرث فکر کردم که چند روز دیگه شب سالشه .طبق معمول هر روز قهوه رو دم کردم وتا حاضربشه رفتم سراغ سیگار.سیگار م تموم نشده بود که کامپیوترم هم روشن شد و من موندم و سیگار و قهوه و خواندن خبر . واولین خبر چه خبر بدی. محمد ورشوچی هم رفت.ایسنا با جعفر رازپوش دوست عزیزم مصاحبه کرده بود وجعفر که همیشه غمخوار استاد بود گفته بود که ورشوچی براثر زمین خوردن وشکستگی پا وکهولت سن از دنیا رفته. تمامی آدمها در این لحظات بیاد خطرات شیرین با عزیز از دست رفته اشان می افتن.پس من چرا بیاد خاطراتم با این عزیز نجیب و شریف نباشم؟اولین باری که با محمد ورشوچی همبازی بودم سال شصت و سه بود در سریالی بنام دیدو بازدید که یوسف حلوی نویسنده اش بودوحسن عابدی کارگردانش.زنده یادان نعمت الله گرجی ومظفر سلطانی هم بودنند.وبرای من تازه از گرد راه رسیده چه لذت بخش بود همبازی بودن با آنها.وبعد هم سال هفتادو چهار پنج ماه نیم زندگی در یک آپارتمان در نائین برای ضبط سریال پهلوانان نمیمیرند.محمد آقا با زنده یاد جهانگیر فروهر هم اتاق بود وهردو با بیماری کار میکردند و خم به ابرو نمیاوردن.بعد از پهلوانان دیگر قسمت نشد با هم کار کنیم تا اینکه برای یک قسمت ازسریال زیر آسمان شهر قرار شد بیاد و رقیب عشقی کیومرث رو بازی کنه.واین آخرین باری بود که با هم در یک کار حضور داشتیم.قبل از خروجم از ایران بزرگداشتی براش در تاتر پارس گرفته شد واین بار بارآخری بود که از نزدیک دیدمش.باهم عکسی به یادگار گرفتیم که متاسفانه ندارمش.اما خودم روی صحنه با گوشی مبایلم یه عکس ازش گرفتم.

از چپ براست حسین قاسمی وند_محمد ورشوچی_بهلولی

بزرگداشت محمد ورشوچی تاتر پارس

از طریق جعفر از حالش کم وبیش باخبر بودم ویکبار هم تلفنی حالی ازش پرسیدم.بسیار بیمار و رنجور بود.برای مرگ کیومرث  پیام تسلیت فرستاده بود و عذرخواهی که بعلت بیماری نتونسته بود در مراسمش شرکت کنه.نمیدونم افسوسم رو چطوری بیان کنم
.وبه این فکر میکنم کهچرا باید اینقدر دور باشم تا کار تاتر رو تو خواب ببینم ونتونم تو مراسم یادبود هیچ عزیزی شرکت کنم

۱۳۹۰ فروردین ۸, دوشنبه

من و علی بابا وچهل دزد بغداد

دیروز مطلبی در وبلاگم نوشتم راجع به دوران کودکی وعید .اما وقتی کمی فکر کردم متوجه شدم که در آن سالهای دور سینما ودیدن فیلم چقدر برای ما مهم بود.در آن روزگاران که سپری شد نه از کانالهای ماهواره خبری بود ونه از انواع واقسام  بازی های کامپیوتری.بازی های ما خلاصه میشد در هفت سنگ والک دولک وچند بازی دیگر از همین دست که نه هزینه داشت ونه با وجود تکرارش /کسالت بار.دو شبکه در کل ایران بود که شبکه یک اش فقط در شهرستانها قابل دریافت وشبکه دو اش تا سالهای سال مختص به تهران بود.شبکه یک از ساعت چهار بعد از ظهر شروع میشد تا دوازده شب .بعد تعطیل میشد میرفت دنبال کارش تا فردا.گذشته از آن امکان خرید تلویزیون هم برای هر خانواده ای مهیا نبود.ازشروع دهه پنجاه تلویزیون کم کم به خانه ها راه پیدا کرد.مردم بیشتر از رادیو وبرنامه هایش بهره میبردند.رادیو های گوشی بود که میشد با پرداخت یکی دو تومان وچسباندنش به اولین ناودان مسیر با برنامه های متنوع اش همراه بود.بطور یقین بزرگترین انگیزه ی من برای کار در رادیو همین خاطرات خوش شنیدن برنامه های رادیو بود.اما سینما ودیدن فیلم چیز دیگری بود.چهارشنبه ها در آن دوران شاهد دو اتفاق مهم بود. یکی قرعه کشی بلیط های بخت آزمایی ودیگری اکران فیلمهای جدید.خیلی وقتها که من و دوستان هم محله ای پولی برای سینما رفتن نداشتیم  به  دیدن عکسهای فیلم ها میرفتیم و با شنیدن صدای فیلم که از طریق یک بلندگو در خارج سینما پخش میشد داستان فیلم را حدس میزدیم.اما یکی از زمانهایی که رفتن به سینما برایمان میسر میشد نوروزها بود.عیدی هایی که میگرفتیم بخش عمده ایش میرفت به جهت پس انداز که وقتی بزرگ شدیم بکارمان بیاید (که البته هیچ وقت ما رنگشان را ندیدیم تا بکارمان آید!!!) ومقدار کمی هم خرج سینما رفتن با دوستان میشد.آن سالها عمده ی فیلمهای نوروزی کمدی بود.وکمدین های محبوب این ایام جری لوئیس ونورمن ویزدم ولویی دوفونس بودنند.وچقدر ما به کارهایشان میخندیدیم.اما در یکی از این سالها فیلمی در ایام نوروز اکران شد که جمعیت زیادی را بع سالن های سینما کشاند.علی بابا وچهل دزد بغداد با بازی فرناندل وسامیه جمال .عید آن سال تهران نبودیم ومن نتوانستم فیلم را ببینم.فیلم برای بار اول نبود که اکران میشد اما اکران موفقی داشت.یادم میاد که تابستان همان سال که هنوز فیلم بر پرده نمایش بود را دیدم ومحو تماشای بازی زیبای فرناندل شدم.وقتی فیلم تمام شد واز سینما سانترال سابق ومرکزی فعلی در میدان بیست وچهار اسفند در گذشته وانقلاب فعلی  بیرون آمدم گویی در میان ابرها راه میرفتم.بعد ها فهمیدم که فرناندل چه بازیگر برجسته ایست.او هم نقش های کمدی را بخوبی ایفا میکرد وهم نقش های درام را.کاری که کمتر بازیگران میتوانند از عهده اش برآیند. دیروز که از عید نوشتم یاد فرناندل وفیلم علی بابا افتادم.با کمی جستجو پیدایش کردم  وبخش هایی ازآن را منتاژنمودم.به یاد آنزمانهای خوش گذشته.
علی بابا وچهل دزد بغداد

کارگردان    ژاکوب بکر
بازیگران    فرناندل/سامیه جمال/هنری ویلبرت/مانوئل گری
محصول 1954 فرانسه



۱۳۹۰ فروردین ۷, یکشنبه

عید/کودکی وکارتون

اینروزها نه برنامه تلویزیونی دارم نه رادیویی.فعلا همه چیز تعطیل است .اما عادت سحرخیزی ام این فرصت را بدستم میدهد که بیشتر در سایتهای مختلف بگردم وببینم یا بخوانم.امروز بصورت اتفاقی کارتونی را پیدا کردم که برایم جالب بود.یک انیمیشن قدیمی از جمهوری آذربایجان.
همان قصه قدیمی خاله سوسکه و آقاموشه.بد نیست که در این روز بهاری کمی هم بیاد کودکی یمان بیوفتیم.

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

گفتگو

گفتگو با دویچه وله
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,6400169,00.html

۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

توضیح!!!

پس از نوشتن مطلب در مورد مهران مدیری چه در فیس بوک و چه در بخش نظرات این وبلاگ نظرات گوناگونی مطرح شد که لازم به توضیح چند نکته ضروریست:
1-بنده در هیچ کجای مطلبم نگفتم که من باعث رشد مهران شدم.اتفاقا گفته ام که مهران خیلی با استعداد بود.هر کدام ما از جایی شروع کرده ایم واین طبیعی است که هیچگاه به هیچ بازیگر تازه کاری نقش اول یک اثر محول نمیشود مگر در موارد ویژه که اغلب در مورد بازیگران خردسال یا کودک اتفاق می افتد.یا مواردی مشابه.باز مجبورم خاطره ای را بازگو نمایم.سال هفتادوهشت برنامه ای را برای شبکه دوم کارگردانی میکردم بنام جمعه ها با شبکه دو.یک کار آیتمی بود .خیلی ها در این کار بازی کردند .از جمله شهاب حسینی _امیر جوشقانی ورضا عظیمی.شهاب بچه ی با استعدادی بودوبه دعوتم به رادیو هم آمد وکار کرد(در گوگل سرچ کنید مصاحبه ی شهاب موجود است).اما همه ی آدمهایی که نام بردم راهشان را انتخاب کردند.رضا عظیمی رفت در کار تبلیغات وپاک یادت نره رو بازی کرد.امیر جوشقانی کار بازیگری تلویزیون رو گذاشت کنار ومجری گری را پیشه کرد وشهاب حسینی هرروز باجدیت کار کردتا شد شهاب حسینی.شهاب با تنهاسرمایه اش یعنی استعداد وتلاش در حال حاضر یکی از بهترین های عرصه بازیگریست.اتفاقا بر خلاف مهران برای ملاقات با رهبر هم رفت وسخنرانی هم کرد.اما شهاب بواسطه روابط بالا نیامد.اگر ذکر خاطرات شد به بقصد کوچک شمردن مهران نبوده ونیست .فقط اشاره بود به راه یابی او به تلویزیون و نقش علی عمرانی وداریوش کاردان در مورد کشف استعدادش.من بهیچ وجه نه حسادتی دارم ونه قراراست از این آب گل آلود ماهی قسمتم گردد ونه اینکه عقده شناخته شدن داشته باشم.کارهایی که انجام دادم خود ملاک عمل کرد منست.باور کنید من همیشه صحنه تاتر و میکروفن رادیو را بر هرکاری ترجیح داده ام.
2-سال پیش یکی از مسئولین کشور تکلیف را روشن کرد وگفت همه باید تکلیفشان را روشن کنند/شما یا از مایید یا نیستید .این جمله برای من خیلی معنی داشت.چند کارگردان ونویسنده برایتان نام ببرم که چند کفش آهنی پاره کردند و موفق به ساختن حتی یک تله فیلم نود دقیقه ای نشدند؟کسی از خودش پرسیده بیژن بیرنگ که سازنده سریالهای خوب تلویزیونی بود چرا چند سال کار نکرد تا همین اواخر؟محمد علی سجادی کجاست؟چرا فیلمهایش اکران نمیشود یامجوز ساخت نمیگیرند؟حمید امجد چرا نمایشی به صحنه نمیبرد؟کسی از پروین شمشکی تهیه کننده آثاری چون کلاه قرمزی وهوشیار و بیدار خبر دارد ؟اما من خبر دارم.پروین پنج سال است که به دنبال تصویب واجرای یک سریال است؟ فریدون فرهودی سازنده برده رقصان و مجموعه یکی از همین روزها چه کار میکند این روزها؟ چرا کسی از گلچهره سجادیه خبر نمیگیرد؟وخیلی های دیگر البته.میدانید چرا نیستند؟من میدانم.بخاطر اینکه بقول آن مقام مسئول از نها نیستند.البته نه اینکه هر کس کار میکند وابسته است.نه به هیچ عنوان منظورم این نیست.اما بعضی ها خنثی هستند وبرخی دیگر نه.سرو کارتان به شورای طرح و برنامه نیوفتاده تا بدانید که چه میگویم.اما راجع به مهران به صراحت میگویم که بین او واصغر پور محمدی رابطه ای ناگسستنی است.همانطور که قبلا عرض کردم پور محمدی هرجا که به عنوان مدیر رفته مهران هم بوده.به تاریخ مدیریت های پور محمدی و تارخ ساخت مجموعه های مهران توجه کنید.چرا از یک کارگردان وطراح ونویسنده کل متن را میخواهند و اعضائ شورا بر سر یک جمله ساعت ها جرو بحث میکنند اما کارهای مهران در یک طرح یک صفحه ای تصویب میشود وسکانسها در حالی نوشته میشود که بازیگران مشغول بازی سکانس قبلی هستند. شما ها بغییر از رابطه ی پدرخوانده ای چیز دیگری میبینید؟
3-کسی نوشته بود که من قصدم از نوشتن این عبارات دفاع از شهرام همایون است.این توضیح هم لازم است که من دوره کوتاهی برای چند پروژه دوبله با او همکار بودم که تمام شد.گذشته از آن همایون چه احتیاجی به این دارد که من ازو دفاع کنم؟خودش همه را حریف است.من اگر چیزی نوشتم در دفاع از حقی ایست که دوستان با تهیه مجموعه هایی از این دست با آن مقابله میکنند وآن چیزی نیست جز حق آشنایی مردم سرزمینم با فرهنگ وهنر.
4-باز هم توصیه میکنم عزیزان خرده گیر وحامیان مهران که برایم نوشتند این یک کار طنز است در اولین فرصت سری به فرهنگ فارسی بزنند یا از کسی بپرسند که تفاوت بین طنزوهزل وهجو در کجاست؟این کمترین کار یک انسان است که میتواند در مورد خودش انجام دهد.در آخر توضیحاتم را با شعر طنزی از حضرت مولانا بپایان میبرم
هرچه میگویم بقدر فهم توست
مردم اندر حسرت فهم درست

حالا که نظر خواستین!!!

چند روزی است که بیشترین کار من جواب دادن به سوالات بروبچه ها تو فیسبوک شده درمورد ویدئوی کار جدید مهران مدیری.خیلی ها نظر من رو خواستارشدن که بهتر دیدم همینجا بنویسم.بعضی ها این کار رو یک اثر بی بدیل میونن وبرخی دیگر هم نظری دیگر دارن.من تمام این سالها راجع به مهران سکوت کردم والبته باز هم قصدم سکوت بود .اما تعداد نامه های دریافتی بحدی بود که ناچارم کمی بگپم!!!
بخش اول آشنایی

آشنایی من با مهران برمیگردد به حدود بیست و دو سال پیش.من خدمت سربازیم تمام شده بود ومجددا برگشتم سر کارم تو رادیو در میدان ارک.مدیران رادیو گروهی از بازیگران تاتر رو آموزش داده بودن که بطور موازی در کنار قدیمی ها نمایش ضبط کنن .این سیاست بخاطر این بود که اگه قدیمی ها به هر علتی دست از کار کشیدن بقول معروف زاپاس داشته باشن.میکاییل شهرستانی _دانیال حکیمی _محمد عمرانی_علی عمرانی شهین علیزاده وخیلی های دیگه که بعدا این گروه نه تنها در مقابل ما نایستادندکه کنار ما بودنند و با خیلی هاشون دوست وگرمابه و گلستان شدیم .مهران هم از طریق علی عمرانی به این گروه ملحق شد.خیلی با استعداد بود وما خیلی زود با هم دوست شدیم.سال شصت ونه ثریا قاسمی قرار شد یک مجموعه ی پنج قسمتی رو برای تلویزیون کار کنه به اسم مشت های کوچک.ثریا تمام نقش هایش از بین بچه های رادیو انتخاب کرد وبه توصیه من در دو قسمت هم به مهران رل داد.یکی از نقشهاش یک سیاه پوست بود که دیالوگ نداشت وقاطی جمعیت راه میفرفت .نقش دومی که مهران بازی کرد نقش یک سرباز فرانسوی بود .من نقش سرجوخه را بازی میکردم.روز اولی که من به ثریا پیشنهاد دادم که منو مهران این دو سرباز رو شخصیت رو بازی کنیم زیر بار نرفت .میگفت این دو شخصیت کمدین مهران نمیتونه.بعد از یک ساعت گفتگو قرار شد تست بزنیم واگه نشد موضوع منتفی است. با مهران صحبت کردم وتقریبا با کمی بداهه کارو اتود زدیم.سکانس اول رو که تمرین کردیم وثریا دید وخندید(ثریا آدم بد خنده ایست)نقش مال مهران شد.این اولین کار تلویزیونی مهران بود.البته مهدی کسائیان وحمید رضا یزدانی هم نقش های جدی کار را بازی میکردند.


از راست به چپ یزدانی_کسائیان_من ومهران

آن سالها من به اتفاق مرحوم مهراد خسروی برنامه عصرانه رو برای رادیو مینوشتم .داریوش کاردان هم بعدا بغیر اجرا مینوشت ودر کا برنامه شنونده زیادی داشت.همین گل کردن عصرانه بعنوان یک برنامه طنز متفاوت که الحق اجرای خوب داریوش اصل آن بود باعث شد که مهرداد بتواند تهیه کنندگی یک برنامه نوروزی را بگیرد .اینجا بود که من از اکیپ عصرانه جدا شدم واز گروه عصرانه مهرداد وداریوش رفتن برای ساخت این برنامه نوروزی .علی عمرانی بعنوان کارگردان هنری انتخاب شد و او هم یکبار دیگه مهران رو به عنوان بازیگر دعوت کرد.مهران استعداد زیادی در تقلید آدمها داشت و این برنامه که بعدا نوروز هفتادودو نام گرفت سکوی پرتابی شد برای مهران.اون مرحوم نوذری رو تقلید کرده بود ومورد استقبال تماشاگران قرار گرفت.وبعد کار پشت کار برای مهران سریال باغ گیلاس ساخته مجید بهشتی ودیدار ساخته محمدرضا هنرمند وبعد ساعت خوش ودر ادامه دوسال ممنوع الکاری مهران که دلیلش بماند
بخش دوم شروع مجدد
مهران بعد از آن دوره دوساله ممنوع الکاری مهران بار دیگه شروع کرد ومن دیگه مهران رو ندیم.اما کارهاش رو دنبال میکردم.هرچند نوع کارهاش به مذاق من خوش نبود اما ازاینکه موفقه خوشحال بودم.طی این سالها من فقط شش بار مهران رو دیدم .یک بار در جشن اختتامیه زیر آسمان شهر یک بار در لوکیشن پلاک چهارده_یک بار در لوکیشن پاورچین _بار دیگر سر لوکیشن جایزه بزرگ ویکبارهم در لوکیشن باغ مظفر ودر نهایت یکبار هم اتفاقی در خیابان. مهران بخاطر شرایطی که پورمحمدی برایش ایجاد میکرد پلکان ترقی رو هر روز بالا و بالاتر رفت ومیرود(پورمحمدی پسر عموی همان پورمحمدی وزارت اطلاعات است)ایشان از شبکه یک به شبکه پنج رفت مهران رو با خودش برد .به شبکه سه رفت مهران را برد.به نوعی دم این دو به هم گره خورده
بخش سوم برره
برره که پیش در آمدش از یکی از کارکترهای مجموعه یادم نیست پاورچین بود یا نقطه چین با بازی جواد رضویان بنام داود دوبرره ای شروع شد پرژه ای بود که طرح اش در حد یک نصفه صفحه به تصویب رسید واتفاقا مورد توجه هم قرار گرفت.طرحی که برای تخریب دوره پهلوی شکل گرفت.اما این ظاهر کار بود.در حقیقت این پروژه نعل وارونه بود.متن ها به روز نوشته میشد وسوژه دیکته میشد.برای نمونه ماجرای تحصن نمایندگان.بگذریم از رواج برخی از کلمات که تا امروز هم بر زبان مردم جاریست.
بخش چهارم باغ مظفر
باغ مظفر یک دکان پرسود بود برای مهران وبرادران آقاگلیان.بهانه ای بود برای تبلیغ کالا های جور واجور از شامپوی سر بگیر تا اسپاگتی.بگذریم که باکس آگهی پس وپیش ووسط این سریال با پخش ثانیه ای یک میلیون تومان سود سرشاری را نصیب امور بازرگانی وبرادران آقاگلیان کرد.اما مردم همچنان نشستن و دیدن حال کردن .عیبی هم ندارد.
بخش پنجم مرد هزار چهره
دو قصه از عزیز نسین بنام موخوره وآدم بی شناسنامه بدون ذکر نام نویسنده (چون بخاطر حمایت از سلمان رشدی مورد غضب قرار گرفت)دستمایه نوشتن وساخت این سریال شد.کار با حضور بازیگران خوب کار بدی از آب در نیامد ودیدنی بود.من شک نکردم که مهران راهش را پیدا کرده.
بخش ششم مرد دو هزار چهره
ادامه مرد هزار چهره اما بد.مثل سایر ادامه سازی ها ازجمله زیر آسمان شهر ناموفق .اما باز هم مردم نشستندودیدن و مهران همچنان محبوب
بخش هفتم
قهوه تلخ
پیرامون این مجموعه حرف وحدیث بسیار زده شده.بعضی ها معتقدن که چون مهران به دیدار رهبری نرفت تلویزیون کارش را توقیف کرد.برایش درود فرستادن وستایشش کردن.مهران وبرادران آقاگلیان موج سواران خوبی هستند.چه تضمینی برای فروش این کار بهتر از این.اما اصل قضیه چیز دیگریست.این طرح در تلویزیون ودر شبکه سه به تصویب رسید.همزمان دکورهای کار در حال ساخت بود.پیش پرداخت هم گرفته شد.اما مزه پول درشت که قبلا از طریق ساخت مجموعه باغ مظفر زیر زبان مهران وآقا گلیانها رفته بود بطور ناگهانی به تلویزیون اعلام میکنند که در صورتی حاضر به ساخت کار هستند که پول باکس آگهی وتبلیغات جاری در سریال متعلق به آنها باشد!!!کار را تعطیل میکنن ومنتظر جواب تلویزیون میشوند.در نهایت شبکه اعلام میکند که حاظر به انجام این کار نیست.دوستان که فکر میکردن سنبه شان پر زوراست قافیه رو میبازن ومیماندد با یک لوکیشن دکور زده وقراردادهای بسته شده پولهایی که باید به عوامل پرداخت کنن.وشبکه وئدیوی خانگی تنها راه نجات کار روی دست مانده میشود.بعد هم که مردم به احترام مهران سی دی ها رو کپی نمیکنن و با خرید نسخه اورژینال در هفته اول سود میلیاردی نصیبشان میشود.من بمیرم تو بمیری با شایعه عدم حضور مهران در مراسم دیدار با رهبری باعث فروش هزار چندان بقیه نسخه های سریال میشه ومهران یک بار دیگه از آّب گل آلود ماهی میگیره.اما در همین زمان در مهمونی افطار احمدی نژاد میره یک سری سی دی به عنوان هدیه میده به ایشون.در سمینار ائمه جمعه کشور هم هفتصدپکیج به شرکت کنندگان هدیه میشه.بعد هم رئیس کمسیون فرهنگی مجلس رسما اعلام میکنه که بخشی از بودجه قهوه تلخ از طریق مجلس پرداخت شده!!!من چند قسمت از این سریال رو دیدم تا قبل از اینکه از روی سایتها برداشته بشه.چون مهران سفری به آمریکا داشت و مجموعه رو در آمریکا وکانادا به ثبت رسوند.کجای این سریال ضد رژیمه؟مردم هستن که دلشون میخواد بیخودوبی جهت مسائل مطرح شده در این سریال رو به مسائل خودشون ربط بدنش.سوژه کار هم که دستبرد آشکارا از رمان ماشاالله خان در بارگاه هارون الرشیده.وزارت ارشادی که به کتاب خوشه های خشم اجازه نشر مجدد نمیده یا نویسندگان وشاعرانی که بخاطر یه جمله کتابشون اجازه نشر پیدا نمیکنه وفیلمسازانی که سالهای سال نمی تونن فیلم بسازن چطور به این کار مجوز میده؟ اصلا به این قضیه فکر کردین؟
بخش هشتم ویدیوی منتشر شده
کا رو بطور کامل دیدم ودر صفحه فیسبوک هم گذاشتم .در پی آن کامنت هایی بود که دریافت کردم ونامه هایی که برایم آمدکه اصرار به ابراز نظرم داشتن.یکبار دیگه کار رو با دقت دیدم واز دیدن برخی از همکارانم در سابق واقعا شرمنده شدم.کاری که در حد نمایشهایی که در عروسی ها اجرا میشه هم نبود.امروز که اعلام شد نویسنده این کار خشایار الوند بوده والوند اعلام کرد که این کار چهار سال پیش ساخته شده وقرار بوده در آرشیو باشه ونمیدونن که چه جوری لو رفته؟راست هم میگه چون کار فاینال کات شده اما هنوز تیتراژ اول و آخر نداره اما زمان برای حک تیتراژ ملاحظه شده.اما لو رفتن یا نرفتن این کار توجیه خوبی برای انجام کاره؟دوستان عزیزی که رگ غیرتشون برای این کار ور قلمبیده اصلا فرق طنز وفکاهه وهجو وهزل رو میدونن؟قصد من دفاع از شبکه های ماهواره ای نیست.خیلی از این شبکه توسط کسانی مدیریت میشه که سر سوزنی با برنامه سازی وتلویزیون آشنایی ندارن.اما این دلیل بر اینکه همه رو با یک چوب بزنیم؟برای اینکه بگیم این شبکه ها مبتذله جنسی ترین شوخی هارو درلفافه بکنیم؟از بزرگی وتنگی حرف بزنیم؟که اگه اولاد خردسالتون معنی اش رو پرسید ندونی چی بگی؟واقعا خانم مسیح علی نژاد که در صفحه فیس بوکشان به دفاع از این کار پرداخته اند این سوال ها رو از خودشون پرسیدن؟تمام خانمها وآقایونی که از ایران مجبور به خروج شدن فاحشه ومفعولند؟خود خانم علی نژاد از کدوم مرز اومده بیرون؟ساختن این کار نمایشی چگونه آسیب شناسی است که من نمی فهمم؟مولیر کبیر در کدام نمایشش لجن پراکنی کرده به نام کمدی؟واقعا طنز نویس واقعی از این ابزاز برای بیان مطلب اش استفاده میکند؟میگن از یه کمدین بزرگ پرسیدن از خودت کمدین تر دیدی؟گفت آره باد روده؟وقتی بیرون میاد اخمو ترین آدمهارو به خنده میندازه.در تمام جوامع دمکراتیک با مقامات طراز اول شوخی میکنن.اما کجای دنیا برای خندوندن مردم خواهر مادر آدمهارو دست آویز قرار میدن؟بهر حال مهران مدیری هنوز میتونه بزرگترین کمدین ایران باشه وطرفداراش برن واسه خرید کارهاش تو صف واستن.شاید هم در راستای هدفمند کردن یارانه ها سی دی های قهوه تلخ به خانواده ها تعلق بگیره اما به به نظر من آینده همه چیز رو روشن میکنه؟