۱۳۸۷ خرداد ۹, پنجشنبه

بدون شرح!!!

خبرش بعداانشا الله!!!


عكس كيوان برادرم با كريس دى برگ كه يه روزه رفته ايران وبرگشته!!!ماجراى اين عكس بزودى

۱۳۸۷ خرداد ۸, چهارشنبه

لباس جديد ورزشى!!!




بقيه ى عكسها رو اينجا ببينين
http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1139670&Lang=P

تك بيت

ديشب صداى تيشه از بيستون نيامد
شايد كه دسته ى آن ناجور شكسته باشد

وقتى معنى كلمه ها عوض ميشه!!!

ماايرانى ها عادت داريم هميشه برعكس حرف بزنيم مثلا وقتى ميخواهيم از كسى تعريف كنيم فحش ميديم مثلا:عجب نقاشيه پدر سگ.چقدر خوب ميخونه بى پدر.تخم سگ هنرمنديه براى خودش.مادر...چه سازى ميزنه.حرومزاده استاده كامپيوتره وامثالهم.اما وقتى ميخواهيم فحش بديم تعريف مكنيم.مثال :برو شازده.چى ميگى مهندس؟خيلى آقايى!!!چطورى دكتر؟جالبه نه؟هميشه عزت الله انتظامى وقتى ميخواست بگه شريفى نيا قبلش ميگفت سرهنگ!!!مدتى بود با همسرم سر قد كشيدن بچه ها صحبت ميكرديم كه چه چيزايى خوبه.خانمم يه جا خونده بود جگر خوبه.منم امروز رفتم تو گوگل جيگر رو سرچ كردم.هرچى كه دلتون بخواد اومد غير خود جگير!!!فكر كنم اگه هلو رو هم سرچ كنم همين اتفاق بيوفته

۱۳۸۷ خرداد ۷, سه‌شنبه

باز هم خواب ناصرعبدالهى

ديشب باز خواب ناصر رو ديدم.خواب ديدم مجرى يه برنامه هستم وناصر اومد با گروهش.مهران سراجيان هم بود وهمينطور رضا كريمى.ناصر گفت امشب ميخوام يه آهنگ جديد بخونم كه تا حالا كسى نشنيده وتو گيرودار خوندنش بود كه از خواب پريدم ومدتى تورختخواب به ناصر فكر كردم كه چه زود رفت.دو ماهى بود كه برگشته بودم ايران ويه روز كه تو دفتر يكى از بچه ها بودم كيوان برادرم زنگ زد كه فرزاد فرزين گفته ناصرو كشتن!!!باورم نشد فورى زنگ زدم دوبى به رضا كريمى وبهش گفتم قضيه چيه؟واونم گفت حقيقت داره.گفتم يعنى تموم كرده ورضا گفت هنوز نه اما براش دعا كن.حالم بد شد.ناصر چقدر از مرگ ميترسيد.ياد روزى افتادم كه قرار بود با هم بريم اروميه براى اجراى يه برنامه.شب بهم زنگ زد كه سه صبح يه تماسى باهاش بگيرم كه يه وقت خواب نمونه.سه زنگ زدم بيدار بود وگفت داره راه ميوفته.رفتم فرودگاه.مانى رهنما،بهنوش طباطبايى هم رسيدن ومنتظر الهام حميدى وناصر مونديم.ناصر رسيد ولى پريشون احوال.با يكى از دوستاش بود كه نمى شناختمش.گفتم چته؟گفت خواب ديدم اگه با اين پرواز بريم سقوط ميكنيم!!!گفتم من ديشب ساعت دوازده باهات حرف زدم بيدار بودى سه هم كه زنگ زدم بيدار بودى ،كى خوابيدى كه خواب ديدى؟گفت اون وسطا يه چرتى رفتم همون موقع ديدم.داشتم سربه سرش ميذاشتم كه صدايى از بلندگو گفت پرواز اروميه بعلت نقص فنى يك ساعت تاخير داره!!!ناصر كه تيره بود دواستاپ سفيد شدوگفت بفرما ديدى گفتم،حالا باز مسخره كن.گفتم اى بابا تاخير كه هميشه هست ،اگه هواپيما سر وقت بپره بايد شك كرد.خلاصه اين اعلام تاخير هريك ساعت به يك ساعت ادامه پيداكرد تاساعت هشت كه ديدم ناصر صدام كرد كه من دارم ميرم!!!گفتم كجا گفت خونه اين پرواز به مقصد نمى رسه گفتم زشته،خوب نيست اونجا يه عده منتظرن.گفت من ميرم خودت يه جور رفع ورجوعش كن ورفت.مابالاخره ساعت يازده پرواز كرديم ورسيديم اروميه.بهش زنگ زدم وگفتم ما رسيديم وسقوط هم نكرديم گفت اگه من بودم سقوط حتمى بود!!!ناصر مدتى بود كه تهرون رو رها كرده بود وبرگشته بود بندرعباس.وحالا اين خبر عجيب وباور نكردنى كه ناصر رو با چاقو زدن،اونهم تو خونه خودش!!!راديو وتلويزيون هم يه مزخرفى راجع به از كار افتادن كليه هاى ناصر بخاطر مصرف دارو بعنوان خبر گفت وهمين.وبعد عزيزان هم ميهن كه يد طولايى در شايعه سازى وشايعه پراكنى دارن مشغول بكار شدن كه ناصر معتاد بوده ومصرف بالا به اين روز انداخته تش.من اصلا نمى تونستم باور كنم چون ناصر رو خوب ميشناختم وميدونستم كه اين حرفا چرته.ناصر رو منتقل كردن تهران وچون تو كما بود گفته بودن كسى نياد ملاقات.يكى از بچه ها محبت كرد ويه عكس ازش گرفت وبرام فرستاد.آثار ضرب وشتم كاملا مشخص بود.




وبعد اينكه بيست ونهم آذر حدوداى ظهر تلفنم يه بار ديگه زنگ خورد واينبار هم باز كيوان بود كه گفت ناصر تموم كرد.به مهدى كاشى زنگ زدم گفت درسته ولى هنوزم باورم نميشه.خيلى دلم ميخواست قبل از خروجم از ايران برم بندر عباس سر خاكش اما نشد.هنوز شماره اش تو گوشيم ثبته ودلم نمياد پاكش كنم


۱۳۸۷ خرداد ۶, دوشنبه

گذر عمر!!!




دوست هنرمندم پيام يزديان عكسى از هنرمند بزرگ ايران بهروز وثوقى در آلبوم اوركاتش گذاشته بود كه ديدم ماشالا هزار ماشالا چقدرخوب مونده وانو مقايسه كردم با پدرم كه با وجود 3سال اختلاف سنى نميشه با هم مقايسه اشون كرد.اينهم يه عكس دوتايى از فيلم نفس بريده ساخته دوست خوبم سيروس الوند نازنين به سال1357

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

هيچكى سر جاش نيست!!!

سياست وهنر و ورزش در ظاهر هيچ ربطى به هم ندارن اما چه در ايران وچه در كشورهاى ديگه ى دنيا بعضى از آدمهاى اين مشاغل علاقمند ميشن كه سر از شغلهايى كه گفتم در بيارن.براى مثال يكى همين جناب آقاى آرنولد كه اول ورزشكار بود وبعد بازيگر شد وحالا فرماندار كاليفرنياست.بعدى ريگان كه بازيگر بود وبعد سياستمدارورييس جمهور آمريكا شد.مرحوم ايو مونتان خواننده بودو وزير فرهنگ فرانسه شد.اما در ايران قبل از انقلاب مرحومان مجيد محسنى ومحتشم هم كه بازيگر وكارگردان بودن به ترتيب نماينده مجلس ومدير امور نمايش كشور شدن. فردين وبيك ايمانوردى وحبيبى وبلوروايلوش از كشتى و زيبايى اندام به بازيگرى روى آوردن.بعد از انقلاب هم خادم وهادى ساعى نماينده شوراى شهر شدن كه يه جاى سياسيه نه خدماتى.حميد استيلى كه فوتباليست بود سابقه يك باز يگرى سينما داره.على انصاريان با خود بنده يك قسمت در زير آسمان شهر بازى كرد وهمينطور برادران مجيدى.تو انتخابات گذشته مجلس آقايان مختاباد خواننده وداريوش ارجمند كه بازيگره هم كانديدا بودن كه اولى راى نياورد ودومى هم انصراف داد.اما عليرضا دهقان كه گوينده اخبار ورزشى بود نماينده مجلس شد.البته روحانيونى هم بودن كه كار بازيگرى ومجرى گرى كردن مثل حاج آقايان راستگو ورستگارى.بگذريم از روحانيونى كه در راديو تلويزيون ايران كار تهيه كنندگى وحتى تصوير بردارى ميكنن كه همه حوزه علميه قم وارد اين كار شدن.بگذريم از مديرانى كه همه از سپاه يا نيروى انتظامى در شبكه هاى تلويزيونى مشغول به كارن.البته محمد رضا شريفى نيا وداوود ميرباقرى ومرحوم حسين پناهى نيز طلبه بودن وترك لباس كردن وبازيگر وكارگردان شدن.اما مورد آخرى كه خواندم از همه جالبتره ،در روزنامه جام جم مورخ30/2/87 صفحه سوم نوشته بود معمر قذافى رهبر ليبى فيلمنامه اى نوشته راجع به زندگى عمر مختار كه تهيه كننده هم خودشه!!!وقراره عمرشريف نقش مختار يا شير صحرا رو بازى كنه.اميدوارم احمدى نژاد هم اين خبر رو بخونه وبنوشتن فيلمنامه علاقمند بشه.فوقش دست آخر ميده پيمان قاسم خانى يه باز نويسى ميكنه.ده نمكى كردوشد.شايد چند وقت ديگه شنيدين فيلمى بنام دسته سيسيلى ها كه راجع به عمل كرد مافياست يا بازگشت ياكوزا با بازى وانتخاب بازِيگرى محمد رضا شريفى نيا شنيدين تعجب نكنين،يكى وبلاگم رو براشون خونده

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه

دعاى شروع هفته!!!

خدايا،من رو از شر دوستان وآشنايانم در امان بدار،خودم يه فكرى براى دوشمنام ميكنم

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۱, شنبه

تنها خور نيستيم!!!

يك مطلب از دوستى بنام على برام فرستاده شده كه حيفم اومد تنهايي بخونم

وجالبه بدونين فقط 16سالشه

سلام شهدا , از جنگ لجم میگیرد


-من پدر شهیدم را دوست دارم
ولی از دوست صمیمیش لجم میگیرد
همان که در ساختمان بنیاد
به خواهرم که برای ازدواج با صادق وام می خواست پیشنهاد ... داد.


-من محمد تقی جانباز را دوست دارم
همان که یک پا دارد,
همان که پایش را دوست دارد.
ولی ستاد مبارزه با سد معبر دشمن بادکنک ها و بسته ی آدامس هایش شده.


-من دایی محمودم را دوست دارم
همان که در فکه قطع نخاع شد,
و رفت روی مین تا بیمارستان صحرایی در امان باشد.
ولی امروز یک سال است که او را از بیمارستان بقیهَ الله بیرون انداخته اند تا به قرب الهی برسد!

-من پسر نه نه سلیمه همان که میگویند فرزندش شهید گمنام است را دوست دارم.
ولی از بنیاد شهید بدم می آید.
چون نفهمید صاحبخانه 2 بار اساس های این پیر زن 79 ساله را در کوچه ریخت.
تفلکی بنیاد! فکر کرده نه نه سلیمه ى محله ى ما هم گم نام است!

-راستی سردار همیشه ذکر و خیرت هست!
خدا امواتت را بیامرزد....
که فتوا دادی یادخانواده ى شهدا باشند.
حرفت عملی شده است!
بابا رحمان 74 ساله پدر 4 شهید بود,
آن قدر از او تجلیل کردی که تفلکی به دلیل پُر بودن آى سی یو های بیمارستان های دولتی از دنیا رفت...!
او را در قطعه ی خانواده ی شهدا خاک کردند.
چه تجلیل با شکوهی!!!

-یادته 2 بار ... ملیارد تومان به برادران دینی مان در فلسطین کمک کردی؟
تا حالا شرمنده ی بچه هایت شده ای؟
ولی آر پی جی زنه لشگر 27 محمد رسول ا... که نمره ی جانبازی هایش از 100 ,75 شده , شرمنده ی دخترش مینا شد.
چون 2000 تومان پول نداشت تا بدهد او در زمستان کفش سوراخش را درست کند.
- سردار اگر دخترت را دیدی بگو پوتین Timberland مشکیش را بپوشد!
اشتباه نکنی ها منظورم همونی هست که پنج شنبه هفته ی پیش با هاش در
کافی شاپ ... واقع در جردن همان جا که با شما 10 دقیقه فاصله دارد نشسته بود...!
چقدر به مانتو و روسریش می آمد!


خدایا
من

شهدا را دوست دارم
جانبازان را دوست دارم
همه را دوست دارم
ولی از سردار لجم می گیرد!
همه در جبهه جنگیدند ولی سردار هنوز هم دارد می جنگد...!

پس جنگ ادامه دارد...
از جنگ لجم می گیرد.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۰, جمعه

يك گفتگوى ساده 1


سلطان قلبها: عجب!!!پس شاهنامه شاهنامه كه ميگن اينه!!!؟
صفار: بله قربون البته به ناشرش گفتيم چاپ بعدى اسم شاهو عوض كنه بذاره ماهنامه
سلطان قلبها: پس يه فكرى هم براى صور قبيحه ى رو جلدشم بكنين
صفار: چشم قربان،البته اونا پدروپسرن
سلطان قلبها: ديگه بدتر

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

پيدا كنين پرتقال فروش را...

اساسا ما ملت عجيبى هستيم يا شوره شوريم يابى نمكه بى نمك،يا بيستون ميسازيم يا چهلستون!!!وهميشه يا از اينوره پشت بام در حال سقوطيم يا از اونورش.دوغ ودوشاب برامون يكيه واكثر امور رو با يك چوب ميرونيم.انگار براى همه كارها فرمول يكيه.مثلا وقتى ميخواهيم اسما الهى رو بنويسيم سه تا نقطه(...)اين شكلى ميذاريم وجالبه كه وقتى ميخواهيم حرف ركيك بى ناموسى هم بنويسيم همين سه تا نقطه رو ميذاريم!!!حالا بنده به دين وايمون كسى كارى ندارم وهمينطور دين وايمون من به كسى ربطى نداره اما سران حكومت ايران در دفاع از دينى كه بنيان حكومتشان است شاهكارن.يكيشون همين سلطان قلبها جناب دكتر احمدى نژاده كه دو سه هفته پيش اعلام ميكنه باندهاى مافيايى مملكت رو ميگردونن واين هفته اعلام ميكنه امام زمان مملكت رو ميگردونه!!!اينجاست كه سوال پيش مياد:آيا امام زمان تو دسته مافياست؟ يا اينكه خودش باند داره؟!!!واصلا معلومه كى به كيه؟

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

اسماعيل خان داورفر هم رفت



خرداد 1380نصرت اكبرى دوست خوبم بهم زنگ زد كه بيا دفتر كارت دارم.رفتم دفترش تو خيابون جردن وبعد از حال واحوال گفتم موضوع چيه؟ ونصرت گفت كه شبكه فشار آورده كه بايد تو برنامه صبح وزندگى يه بخش نمايشى داشته باشيم(نصرت سالها بود كه تهيه كننده برنامه بود)گفتم خب متن؟طرح؟گفت هيچى نداريم تنها چيزى روميتونم بهت بگم اينه كه شبكه تاريخ پخش رو مشخص كرده،اول تير ماه.من گيج شدم كه يعنى چى؟!!! (انروز18خرداد بود)من عادت كرده بودم واسه انجام هر كار نمايشى چندين ماه تو راهرو هاى تلويزيون علاف باشم وآخرش هم نشه حالا اومده بودم سر كارى كه نميدونستيم چيه وفقط ميدونستيم كى پخش ميشه!!!همونجا تلفن كردم به على زارعان كه مدير توليد گروه كودك ونوجوان بود وسر چند تا كار بعنوان مشاور كمك ميرسوند كه خودش رو برسونه دفتر.على اومد وبعد از يه كم حرف و صحبت به اين نتيجه رسيديم كه قصه هامون تو يك خانواده بگذره وهمونجا زنگ زديم به مهرى عطايى كه اونم بياد دفتر واون هم محبت كرد واومد وقرار شد تا فردا صبح طرح دكور رو بكشه.بقول معروف روده درازى نكرده باشم تا دو روز بعد دكور در حال ساخته شدن بود وما فقط ميدونستيم كه يه خانواده داريم با يه دكور!!! به هر نويسنده اى كه به ذهنم ميرسيد تلفن كردم تا بالاخره اكبر محلوجيان اومد وعلى خودسيانى رو پيشنهاد كرد ورفت!!!و على خودسيانى اومد وبه توافق رسيد كه بنويسه .من اونزمان مشغول بازى تو سريال زير آسمان شهر بودم و بهمين علت قرار شد كه برنامه با دو كارگردان ساخته بشه .از گزينه هاى بهروز بقايى ،رضا عطاران وارژنگ امير فضلى،با ارژنگ به تفاهم رسيديم وكار رسيد به انتخاب بازيگر براى متنى كه نداشتيم.براى پدر خانواده پيشنهاد هايى از طرف شبكه ،نصرت ،زارعان شد.يكى از پيشنهادها اسماعيل خان داورفر بود.مثل هميشه كه ارژنگ از يه سرى كارها در ميره قرارشد من بهشون زنگ بزنم.كل مكالمه ما بصورت ذيل بود
من:سلام
يك خانمى از آن سوى خط:سلام
من:ببخشين استاد تشريف دارن؟
آن سوى خط:گوشى
بعد از لحظاتى
استاد:بفرمايين
من:سلام عرض شد استاد من كامران ملك مطيعى هستم
استاد:سلام حال شما؟
من:ممنون ،شما خوبين ؟
استاد:خوب مشكلى نيست.پدر چطورن؟
من:باباهم خوبه سلام ميرسونه
استاد:سلامت باشن
من:شما كه خوبين انشا الله؟
استاد:من خوبم،جانم(يعنى كارت رو بگو)در خدمتم
من:خواب كه نبودين؟
استاد:نه بابا،آلان چه وقت خوابه؟جانم؟
من:غرض از مزاحمت اينكه من وارژنگ اميرفضلى قراره يه مجموعه براى شبكه سه بسازيم
استاد:خب؟
من:روزى نيم ساعت پخش ميشه،صبحا
استاد:خب؟
من:براى پدر خانواده شما رو در نظر گرفتم،ميخواستم بدونم ميتونيم در خدمتتون باشيم؟
استاد:اولا كه من مريضم!!!بعدشم من تو اون تلويزيون آشغال كه درى ورى بخورد مردم بيچاره ميدين كار نميكنم .اين روزها هر كى از خونه باباش قهر ميكنه مياد تو تلويزيون كارگردان ميشه!!!بعدشم آلان ظهره من ميخوام بخوابم!!!كار ديگه اى باشه من در خدمتم
من:(شرمنده)نخير عرضى نيست،سلام برسونين
استاد:شما هم،خدانگهدار
و اينجورى مكالمه ما تموم شد ومن مونده بودم كه استاد با من مشكل داره يا با ارژنگ؟يا با تلويزيون يا شبكه سه؟اصلا خوب بود يا بيمار بود يا سرحال؟واينكه بالاخره خواب بود يا نه؟!!!بهر حال من خنده ام گرفته بود از اين مكالمه واون كار ضبط شد بنام توى خونه كه واقعا جاى استاد خالى بود با اون بيان شيرينش
يادش بخير وگرامى

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

تبريك


ديروز عباس بختيارى عزيز مهمان برنامه شباهنگ لونا شاد در صداى آمريكا بود وخبر داد كه قراره اولين فيلم سينمايى اش رو كليد بزنه كه خيلى خوشحال شدم،وخوشحالتر اينكه گفت نقش اول فيلمش رو قراره شبنم طلوعى بازى كنه.به هر دوشون تبريك ميگم وآرزوى موفقيت دارم